دسته
...باهم باشیم
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 325934
تعداد نوشته ها : 278
تعداد نظرات : 77
PageRank
Rss
طراح قالب
محمدرضا عابدي

خدایا تو بمن قدرت و امکان دادی تا محال را ممکن کنم، در سخت ترین معرکه ها مرا پیروز کردی، آنچه را که تصور نمی کردم بوجود آوردی و آن پیروزی را که انتظار نداشتم نصیبم نمودی رگبار گلوله از هر طرف بر من می بایرد، و نمی دانم چگونه زنده ماندم بسرعت می رفتم، و شهادت را استقبال می کردم، ناگهان برادرم داود در برابرم به خاک شهادت افتاد و برادر دیگرم مجروح نقش بر زمین شد و با دست بمن اشاره می کرد درحالیکه در یک هلیکوپتر کوچک جت رنجر بر بالای سرش پرواز می کردم، فوراً دوری زدم و بر زمین نشستم و به سرعت به سوی داود دویدم. رگبار گلوله می بارید، اصغر فرمانده شجاع با فریادی سخت و دلخراش مرا بر حذر می داشت، رستمی فرمانده بی باک که در پشت سنگر خود را مخفی کرده بود فریاد زد که چرا بی پروا بسوی مرگ می روی؟ و دیگری نهیب زد که خود را حفاظت کنم، و دیگری و دیگری هر یک مرا بازمی داشتند، ولی من دیوانه وار به پیش می رفتم و رگبار گلوله بر من می بارید و در اطرافم بر خاک می نشست تا بالاخره به شهید رسیدم بر او خم شدم، و ادای احترام کردم و بعد مجروح را بلند کردم و به کمک دوستی دیگر او را به هلیکوپتر گذاشته روانه کردیم.ای خدای برزگ تو بمن آن شجاعت را دادی که سینه سپر کنم و به استقبال شهادت بروم، و آنچنان در دل توطئه گران ایجاد رعب و حشت کنم به محض شنیدن اسم من مثل مور و ملخ بگریزند و از رودروریی با من بپرهیزند.

شهیدچمران


دسته ها : دفاع مقدس
يکشنبه 13 11 1387
X