دین اسلام و مذهب تشیع از عوامل انقلاب حسینی(ع) و انقلاب خمینی(ره) بودند. اسلامی که امامحسین(ع) و امامخمینی(ره) منادی آن بودند، با اسلام اموی، زبیری و امریکایی تفاوت داشت. اسلام بنیامیه و اسلام عبدالله بن زبیر و اسلام آمریکایی، هیچگاه قادر به انقلاب و جاودانه شدن نبودهاند. باید اثبات کرد اسلامِ امامحسین و امامخمینی یکسان و با اسلام دیگران متفاوت بود:
«حرکت امام نه تنها موج جدید بازگشت به اسلام را که در میان اقشار تحصیل کرده و دانشجویی پا گرفته بود، در ابعاد گستردهای تقویت نمود، بلکه در رابطه مذهب و سیاست و مذهب و حکومت داران تغییرات تاریخی پدید آورد ...[ایشان] در ظرف دو دهه توانستند چهره نوینی از اسلام بسازند. چهرهای مترقی، انقلابی، مبارز. چهرهای که از خود هم حکومت و سیاست داشت و هم اقتصاد و آیین کشورداری. اسلامی که به خفقان، دیکتاتوری و استبداد پایان میداد و به جای آن آزادی، حرمت اندیشه و تأمین حقوق اجتماعی انسانها را جایگزین میساخت. اسلامی که به نفوذ ابرقدرتها در ایران پایان میداد و به جای آن ایرانی مستقل و متکی به خود میساخت. اسلامی که فساد مالی و حکومتی رژیم را از بین میبرد و به جای آن نظام امین و مردمی با کارگزارانی صدیق و مؤمن بر پا مینمود. در یک کلام، این اسلام احیا شده همه آن چیزی بود که رژیم شاه نبود و همه آن چیزهایی را پدید میآورد که رژیم شاه نخواسته یا نتوانسته بود پدید بیاورد. با چنین تصویری بود که اسلام توانسته بود بر قلوب طیف گستردهای از اقشار و طبقات مختلف جامعه ایران [تأثیر بگذارد]...با چنین تصویری از...اسلام توانست میلیونها نفر را در اعتراض و مخالفت با رژیم شاه به حرکت درآورد.»
امامحسین(ع) در نامهای به مردم بصره مینویسد:
«شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت میکنم، زیرا در شرایطی قرار گرفتهایم که دیگر سنت پیامبر از میان رفته و جای آن بدعت قرار گرفته است.»
نیز در جای دیگر فرمود:
«من برای تفریح و تفرج و استکبار و خود بزرگبینی، نیز برای فساد و خرابی و ظلم و ستم و بیدادگری قیام نکردم، بلکه خروج من برای اصلاح امت جدم محمد صلی الله علیه و آله است. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر نمایم و به سیره و سنت جدم و آیین و روش پدرم علی بن ابی طالب علیه السلام رفتار کنم.»
سخنان امام(ع) نیز نشان میدهد او منادی اسلامی است که با اسلام یزید فرق میکند. همچنان که اسلامی که امام منادی آن بود، همان اسلام حسینی و مخالف اسلام پهلوی بود. اسلام امام حسین(ع) و اسلام امام خمینی(ره) چه تفاوتهایی با اسلام یزیدی و اسلام پهلوی داشت؟ به برخی از تفاوتها اشاره میکنیم:
تقیه ریشه در قرآن و سنت دارد. در قرآن میخوانیم:
«مؤمنان، به جای مؤمنان، کافران را به دوستی نگیرند. هر که چنین کند، پیوندی با خدا ندارد، مگر آن که از آنها ترسی داشته باشد.»
در سیره پیامبر آمده است: زمانی که عمار با چشمان گریان، نزد پیامبر(ص) آمد و از اینکه خدایانِ مشرکان را ستایش کرده، شرمسار بود، پیامبر کاری را که برای حفظ جانش انجام داده بود، تأیید کرد. اما این حکم قطعی برای همه زمانها و مکانها نیست. به همین دلیل، امامحسین(ع) تقیه را در آن مقطع حرام کرد. از این رو روز هشتم ذی الحجه 60هجری، با تبدیل حج تمتع به عمره تصمیم به قیام علنی علیه یزید گرفت و عزم خروج به سوی کوفه کرد. افراد مختلف از دوست و دشمن ایشان را از این کار منع کردند و به همراهی با جماعت فرا خواندند ولی امام پیشنهاد همه را رد کرد و در پاسخ نمایندگان والی مکه فرمود:
«لی عَمَلی و لَکُم عَمَلُکُمْ أنتُم بَریئُونَ مِمّا أَعمَلُ و أَنَا بَری ممّا تَعْمَلُونَ؛ عمل من برای من و عمل شما برای خودتان است. شما از کار من بیزارید و من از کارهای شما بیزارم.»
امام خمینی(ره) پس از حادثه حمله دژخیمان شاه به مدرسه فیضیه در 1342 در تلگرافی به آیات عظام تهران نوشت:
«اینان با شعار شاه دوستی به مقدسات مذهبی اهانت میکنند. شاه دوستی یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، تجاوز به مراکز علم و دانش. شاه دوستی یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانههای اسلام، محو آثار اسلامیت. شاه دوستی یعنی تجاوز به احکام اسلام و تبدیل احکام قرآن کریم. شاه دوستی یعنی کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت. حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در مخاطره است. با این احتمال، تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب، ولو بلغ ما بلغ.»
افشاگری امام خمینی که متأثر از افشاگری حسینی(ع) بود، در آگاهی بخشیدن به مردم و فروپاشی رژیم شاه تأثیر فراوان گذاشت. از شمار این افشاگریهای شجاعانه، سخنرانی معظمله علیه کاپیتولاسیون است که به تبعید امام(ره) به ترکیه و عراق انجامید.
حضرت رسول اکرم(ص) فرمود:
«هر بدعتی که پس از من پدید آید و ایمان را مورد خطر و هجوم و نیرنگ قرار دهد، ولیّی از دودمان من عهدهدار آن است که از ایمان دفاع کند و با الهام الهی زبان بگشاید و حق را علنی و روشن سازد و نیرنگ مکاران را باز گرداند.»
از این رو امامحسین(ع) در نامهای به بزرگان بصره نوشت:
«شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش دعوت میکنم. همانا سنت مرده و بدعت زنده شده است.»
آن روی دیگر بدعت ستیزی، اصلاحگری است که امامحسین(ع) از آن داد سخن داده بود. امام(ع) در یکی از خطبههایش در این باره فرمود:
«آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل اجتناب نمیگردد؟ پس در چنین وضعی باید مؤمن با مبارزهاش مشتاق دیدار خدا باشد.»
امامحسین(ع) در راه کوفه به فرزدق بر میخورد و میفرماید:
«ای فرزدق! اینجماعت، اطاعت خدا را واگذاشته، پیرو شیطان شدهاند. در زمین به فساد میپردازند. حدود الهی را تعطیل کرده، به میگساری پرداخته و اموال فقیران و تهیدستان را از آنِ خویش ساختهاند. من سزاوارترم که برای یاری دین خدا برخیزم. برای عزت بخشیدن به دین او و جهاد در راه او، تا آن که کلمةالله برتری یابد.»
امامخمینی(ره) بدعتستیزی و اصلاحگری قیام عاشورای حسینی را مورد تأیید قرار میدهد و میفرماید:
«تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمدهاند...و همه آنها این مسأله را داشتند که فرد باید فدای جامعه شود...سیدالشهدا(ع) روی همین میزان آمد. رفت و خودش و اصحاب و انصار خویش را فدا کرد، که باید فدای جامعه بشود. جامعه باید اصلاح بشود.»
نیز فرمود:
«سیدالشهدا(ع) وقتی میبیند که یک حاکم ظالمی، جائری در بین مردم دارد حکومت میکند، تصریح میکند...باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند. هر قدر که میتواند، با چند نفر، با چندین نفر که در مقابل آن لشکر هیچ نبود، لکن تکلیف بود آن جا که باید قیام بکند و خونش را بدهد تا اینکه این ملت را اصلاح کند.»
امام (ره) به تأسی از قیام عاشورا، راه خویش را بدعتزدایی و اصلاحطلبی قرارداد. وی در این باره فرمود:
«ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته، تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی (ص) برسیم، و امروز غریبترین چیزها در دنیا همین اسلام است و نجات آن قربانی میخواهد و دعا کنید من نیز یکی از قربانیهای آن گردم.»
معظمله افزود:
«اگر ما اسلام را در خطر دیدیم، همهمان باید از بین برویم تا حفظش کنیم.»
همانطوری که مشهود است، بدعتستیزی امامحسین(ع) هدف امامخمینی(ره) درنهضت بزرگ انقلاب اسلامی قرار گرفت.
اسلام حسینی(ع) بر شعار و شعور «اِحْدَی الحُسْنییْنِ»، «مَرحباً بالقتل فی سبیل الله» و «لا أری الموت إلاّ سعادة» استوار است. در یکی از نیایشهای امامحسین(ع) در روز عاشورا میخوانیم:
«خدایا! دوست دارم که کشته شوم و زنده گردم، هفتاد هزار بار در راه اطاعت و محبت تو، به خصوص اگر در کشته شدنم نصرت دین تو و زنده شدن فرمانت و حفظ ناموس شریعت تو نهفته باشد.»
و در جای دیگر فرمود:
«مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است.»
شهادتطلبی امام معصوم(ع) ناشی از اعتقاد به جهاد بود. از این رو فرمود:
«من سزاوارترین کسی هستم که به یاری دین خدا برخیزم و شریعت مطهر او را عزیز بدارم و در راه او جهاد کنم تا کلام الهی برترین شود.»
در زیارت نامههای امامحسین(ع) نیز واژههای جهاد و شهادت را فراوان مییابیم. به عنوان مثال:
اَلزّاهِدُ الذّائدُ الْمُجاهِدُ، جاهَدَ فیکَ المُنافِقینَ وَ الْکُفّارَ، جاهَدْتَ فی سَبیلِ اللّهِ، جاهَدْتَ الْمُلْحِدینَ، جاهَدْتَ عَدُوَّکَ، جاهَدْتَ فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ و...
در باره شهدای دیگر نیز این تعبیرات دیده میشود:
جاهَدْتُمْ فی سَبیلِهِ، أَشْهَدُ أَنَّکُمْ جاهَدْتُمْ فی سَبیلِ اللّهِ، الذّابُّونَ عَنْ تَوْحیدِ اللّهِ، جاهَدْتَ فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ.
امام امت(ره) به تأثیر شهادت و مجاهدت حسینی بر انقلاب اسلامی اعتراف داشت. از این رو فرمود:
«نهضت دوازده محرم و پانزده خرداد [1342] در مقابل کاخ ظلم شاه و اجانب، به پیروی از نهضت مقدس حسینی چنان سازنده و کوبنده بود که مردانی مجاهد و فداکار تحویل جامعه داد.»
باز از ایشان میخوانیم:
«عاشورا، قیام عدالتخواهان، با عددی قلیل و ایمانی و عشقی بزرگ در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود، و دستور آن است که این برنامه، سر لوحه زندگی امت در هر روز و درهر سرزمین باشد. روزهایی که بر ما گذشت، عاشورای مکرّر بود و میدانها و خیابانها و کوی و برزنهایی که خون فرزندان اسلام در آن ریخت.»
حضرت امام(ره) در بیاناتی دیگر، بر تأثیر شهادت و جهادطلبی حسین(ع) بر انقلاباسلامی اشاره دارد:
«مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگی سیاه است و ما امروز به انتظار شهادت نشستهایم تا فردا فرزندانمان در مقابل کفر جهانی با سرافرازی بایستند... خط سرخ شهادت، خط آل محمد و علی است، و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریّه طیّبه آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است ... من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده ساختهام و در انتظار فوز عظیم شهادتم. ...در این انگیزه[شهادت] است که همه اولیا شهادت را در راه آن به آغوش میکشند و مرگ سرخ را «أحلی مِن العسل» میدانند و جوانان در جبههها جرعهای از آن را نوشیده و به وَجْد آمدهاند.»
عدالت فرمان خدا و رسول است. علی(ع) فرمود:
«العدل حیاة الأحکام؛ عدالت مایه حیات و بقای احکام اسلام است.» حرکت امامحسین(ع) و قیام عاشورا بر پایه عدالت اتفاق افتاد. امام(ع) نامهای به بزرگان کوفه نوشت و تکلیف و مشخصه امام راستین را حکومت طبق قرآن و قیام به قسط و حق بر شمرد:
«فَلَعَمْری مَا الاْءمامُ إلاَّ الْحاکِمُ بِالْکِتابِ، الْقائِمُ بِالْقِسْطِ».
در سخن دیگر. حرکت خویش را برای اقامه عدل و رفع ظلم از مظلومان و ایمنی یافتن بندگان خدا یاد کرد:
«وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ.
در زیارت اباعبدالله الحسین(ع) میخوانیم:
«شهادت میدهم که تو به قسط و عدالت دستور دادی و به دین دعوت کردی.»
مسلم پس از دستگیری، خطاب به ابنزیاد فرمود:
«ما آمدهایم تا به عدالت فرمان دهیم و به حکم قرآن فرا بخوانیم.»
امامخمینی(ره) بر عدالتخواهی نهضت حسینی(ع) تأکید دارد:
«شهادت [امام حسین] برای این بود که اقامه شود عدل الهی... سیدالشهدا سلام الله علیه از همان روز اوّل که قیام کردند برای این امر، انگیزهشان اقامه عدل بود... سیدالشهدا سلام الله علیه که همه عمرش را و همه زندگیش را برای رفع منکر و جلوگیری از حکومت ظلم و جلوگیری از مفاسدی که حکومتها در دنیا ایجاد کردهاند، تمام عمرش را صرف این کرد و تمام زندگیش را صرف این کرد که این حکومت، حکومت جور بسته بشود و از بین برود... زندگی سیدالشهدا، زندگی حضرت صاحب سلام الله علیه، زندگی همه انبیای عالَم، همه انبیا از اوّل، از آدم تا حالا همهشان این معنی بوده است که در مقابل جور، حکومت عدل را میخواستند.»
تأثیر عنصر عدالتخواهی قیام عاشورای حسینی(ع) را در سخنان امام(ره) مشاهده میکنیم:
«سیدالشهدا سلام الله علیه وقتی میبیند که یک حاکم ظالمی، جائری در بین مردم دارد حکومت میکند، تصریح میکند حضرت که اگر کسی ببیند که حاکم جائری در بین مردم حکومت میکند، ظلم دارد به مردم میکند، باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند، هر قدر که میتواند، با چند یا چندین نفر...مگر خون ما رنگینتر از خون سیدالشهدا است؟! ما چرا بترسیم از اینکه خون بدهیم یا اینکه جان میدهیم؟ آن هم در ماجرای دفع سلطان جائری که میگفت مسلمانم مسلمانی یزید هم مثل مسلمانی شاه بود. اگر بهتر نبود، بدتر نبود.» سیدالشهدا سلام الله علیه...اساس سلطنت را شکستند...اساس سلطنتی که میخواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتی درآورد. حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه به همه آموخت که در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد.»
با توجه به آنچه گذشت معلوم شد که رهبری انقلاب از لحاظ ایمان، روحیه، شجاعت و عدالتطلبی رهرو امام حسین بود و مردم با توجه به این همسانی، به رهبری انقلاب گرویدند و در اجابت دعوت ایشان برای تداوم عاشورای حسینی، انقلاب کردند و این از وجوه بارز تأثیر گذاری عاشورا بر انقلاب اسلامی بود.
مردم
در هیچ قیام و نهضتی، به اندازه قیام عاشورا تغییرات انسانی به وقوع نپیوسته است. این تغییرات هم در جبهه امامحسین(ع) و هم در جبهه یزید اتفاق افتاد. در جبهه حق، امام(ع) همسر، خواهر، دخترانش و زنانی چون مادر وهب، همسر زهیر بن قین و زنانی را در کنار پدران، همسران و برادرانشان به همراه دارد. به بیانی، از طفل شش ماهه (علیاصغر) تا پیر مرد نودساله(حبیب بن مظاهر) حاضرند. در جبهه باطل، جوّزدگی و ترس و تردید و هیجده هزار دعوت کننده میبینیم.
در یک طرف، صدق و صفا و صمیمیت، در طرف دیگر، خیانت، خدعه و خودپرستی مشاهده میشد.
یکی از صاحبنظران عامّه مردم آن زمان را به هفت دسته تقسیم کرده است:
1- مردمی که از روزگار رسول خدا(ص) تا سالهای نخست حکومت عثمان، سادگی اسلام را دیده بودند و از عدالت اسلامی آگاهی داشتند، سپس آن دوره را با آن چه جای آن را گرفت میسنجیدند و بر روزگار گذشته دریغ میخوردند...
2- گروهی که پای بند دین و اجرای احکام اسلام بودند و میدیدند چگونه حدود شریعت معطل مانده و فقه اسلام و سنت رسول (ص) بازیچه حکومتها گردیده است. اینان خون دل میخوردند و روی به خدا بردند که خدایا! برسان آن را که بدعتها بزداید و سنتها را زنده نماید.
3- گروهی که سالها پیش برای شرکت در فتح اسلامی و برخورداری از غنیمتهای جنگی از بیابانهای نجد و تهامه به راه افتاده بودند و در پادگانها به سر میبردند. آسیبهای جنگی برای آنان بود و بهره گرفتن از بیتالمال برای دیگران، بدین رو فرصت میبردند تا برخیزند و حق خود را بگیرند.
4- مردمی از ایران که پیش از در آمدن سپاهیان مسلمان بدان سرزمین جاهی یا نانی داشتند و آن را از دست دادند، ناچار روبه عراق نهادند، بیشتر در کوفه و کمتر در بصره رخت افکندند. ازعجم رانده و در دیده عرب خوار، به ظاهر آرام و در نهان دست به کار.
5- مردمی که داستانهای درگیری لخمی و غسّانی را دهان به دهان شنیده بودند و به خاطر داشتند که پدرانشان سالها با مردم سرزمینهای شمال عربستان میجنگیدند و اکنون میدیدند شام مرکز خلافت اسلامی است و عراقیان ریشخند شامیاناند.
6- کسانی که فریب وعدههای دروغین معاویه را خوردند و علی(ع) و فرزند او را رها کردند و چون معاویه بر مسند نشست، آنان را از خود راند. این روش حکومتهای خودکامه بوده و هست.
7- سودجویانی که بهرهگیری را در اوضاع آشفته میبینند و میکوشند تا چنین پیش آید و از آن بهره گیرند.
و حال افراد فراوانی از این گروههای هفتگانه امام را به کوفه دعوت کردهاند و امام در اجابت این دعوتها رهسپار کوفه است.
امامحسین(ع) بارها بر اینکه علت قیام و حرکت، دعوت مردم است، تأکید کرد. به عنوان مثال:
1- امام(ع) پس از برخورد با سپاه حر که راه را بر او بستند، فرمود:
«من پیش شما نیامدم مگر پس از آن که نامهها و فرستادههایتان رسید که: نزد ما بیا که پیشوایی نداریم»
2- در جای دیگر، حضرت از انگیزه نامهنگاری و دعوت کوفیان این گونه یاد میکند:
اِنَّ اَهْلَ الْکوفَةِ کَتَبُوا اِلَیَّ یَسألونَنی اَنْ اُقْدِمَ عَلَیْهم، لِما اَرْجُوا مِنْ اِحْیاءِ مَعالِمِ الْحَقِّ وَ اِماتَةِ الْبِدَعِ؛ کوفیان به من نامه نوشته و از من خواستهاند که نزد آنان روم، چرا که امیدوارم نشانههای حق زنده گردد و بدعتها بمیرد.»
3- باز امام(ع) در این باره سخنانی دارد:
«مردم! شما به من نامهها نوشتید و پیام فرستادید که به سوی شما بیایم و وعده دادید که دست از یاری من برندارید و پیمان شکنی نکنید.»
تأثیر قیام کربلا نیز در قشرهای مختلف مردم نمایان بود، از جمله اعتراض عبدالله بن عمر به یزید، پنج سال عزاداری مداوم در مدینه، قیام عبدالله فرزند حنظله غسیلالملائکه (واقعه حَرَّه)، قیام در مکه، اعتراض در بصره، قیام در کوفه، نهضت توابین، قیام مختار بن ابیعبیدة ثقفی، قیام زید بن علی(ع) و یحیی بن زید، قیام خراسان و سقوط امویان. نتیجه اینکه در پی دعوت از امام(ع)، انقلاب حسینی(ع) آغاز شد. با کنارهگیری آنان، قیام امام به ظاهر شکست میخورد، وپس از آن، قیام و حرکتهای مردمی، قیام عاشورا و پیامهای آن را زنده نگه داشت.
امامخمینی(ره) باالگوگیری و درک اهمیت نقش مردم در هر حرکت انقلابی و اجتماعی، به آگاهی بخشیدن در یک دوره پانزده ساله(1342 تا 1357) پرداخت؛ فرصتی که امامحسین(ع) به آن دست نیافت. البته اگر هم دست مییافت، شاید مردم پس از آگاهی از سفاکی و جنایات یزید، باز به یاری امام(ع) نمیآمدند، زیرا تفاوتهای زیادی بین مردم ایران و مردم آن دوره عراق وجود دارد. امامخمینی بر این نکته تأکید دارد:
«من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر، بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی صلوات الله و سلامه علیهمامیباشند.»
شرکت گسترده و نقش مردم در پیروزی انقلاب اسلامی انکارناپذیر است. امامخمینی در این باب سخنی دارد:
«انقلاباسلامی که دستاورد میلیونها انسان ارزشمند و هزاران شهید جاوید[است]... اگر نبود دست توانای خداوند، امکان نداشت یک جمعیت سی و شش میلیونی با آن تبلیغات ضد اسلامی...ممکن نبود این ملت با این وضعیت، یکپارچه قیام کنند و در سرتاسر کشور با ایده واحد و فریاد اللهاکبر و فداکاریهای حیرت آور و معجزه آسا تمام قدرتهای داخل و خارج را کنار زده و خود مقدرات کشور را به دست گیرد.»