در اواسط دهه 1350 رژیم پهلوی به مانند سدی عظیم که ساخته و پرداخته حمایت های بیگانگان بود، پایدار و پابرجا به نظر می رسید. وجود ارتش عظیم دارای سلاح های فوق مدرن و پشتیبانی یک پلیس مخفی کارآمد (ساواک) توان سرکوب هرگونه مخالفتی را ایجاد کرده بود. یک دیوان سالاری گسترده متکی بر پول های کلان نفتی و وجود رجال چاپلوس تحصیلکرده در غرب بازسازی بنیادی جامعه را از یک جامعه سنتی دینی به یک جامعه مدرن ضد دین القا می کرد. به ویژه آنکه پول های بی حساب نفتی وسیله ای برای ولخرجی های کلان درباری و راضی ساختن مخالفان درجه دوم بود. بدین ترتیب به نظر می رسید که پایه های رژیم بسیار استوار و ویران نشدنی است و شاه در رویای قدرت مطلق در جشن های 2500 ساله تخت جمشید خواستار آسوده خوابیدن کوروش شد تا خود پاسدار ایران زمین باشد، اما دو بحران غیر منتظره پایه های رژیم سلطنتی را چنان لرزاند که به فاصله اندکی سقوط کرد و بهت و تعجب جهانیان را برانگیخت.
اولین بحران روی کار آمدن دموکراتها در امریکا بود. با قدرت گیری دموکراتها و کنار رفتن جمهوری خواهان، محمدرضا شاه اتکاء اصلی خود را از دست داد و در مقابل مخالفان داخلی بی سلاح شد. چرا که شاه سیاست های خویش را با تغییرات هیئت حاکمه امریکا تنظیم می کرد. به طوری که همزمان با انتخاب کارتر و شکست حزب جمهوری خواهان در 30 دی ماه 1355 و به قدرت رسیدن حزب دموکرات و اعلان سیاست حقوق بشر به عنوان سرلوحه سیاست بین المللی امریکا، شاه به منظور تطبیق با سیاست حزب دموکرات تغییراتی در سیاست داخلی و دولت خود داد و در نهایت این تغییرات در 15 مرداد 1356 به استعفای هویدا بعد از 13 سال نخست وزیری و صدارت جمشید آموزگار انجامید. بدین ترتیب از طرف دولت سیاستی به نام "ایجاد فضای باز سیاسی" و اعطای آزادی تدریجی به مردم شروع شد. البته زمینه های اخذ این سیاست پس از اعلان سازمان عفو بین المللی دراواخر سال 1354 در زمینه نقض حقوق بشر و عدم رعایت حقوق زندانیان سیاسی درایران با فشارهای بین المللی مهیا شده بود. چرا که کمیسیون بین المللی حقوق بشر وابسته به سازمان ملل در نامه سرگشاده ای به این سازمان، شاه ایران را یکی از بزرگترین نقض کنندگان حقوق بشر در جهان معرفی کرد. و کارتر از شاه خواست تا به وضعیت اسفناک حقوق بشر در ایران رسیدگی کند.
به دنبال این جریان گروههای مبارز سیاسی ایرانیان خارج کشور با چاپ مقالاتی درباره جنایتهای ساواک اذهان جهان را نسبت به وضعیت ایران جلب کردند. جیمی کارتر نیز در مراحل مقدماتی انتخابات ریاست جمهوری سال 1355/1976 بر دفاع از حقوق بشر در سرتاسر جهان تاکید کرد و در آخرین مرحله انتخابات ریاست جمهوری، ایران را جزو کشورهایی به شمار آورد که می بایست برای حفظ آزادی های سیاسی و اجتماعی خود گام بردارد. شاه هم چون نمی خواست روابط ویژه خود را با واشنگتن و دسترسی به تسلیحات آمریکایی به خطر اندازد، خود را مشتاق چنین امری نشان داد و حتی در سخنرانی های عمومی و خصوصی خویش و نوشته هایش مانند کتاب پاسخ به تاریخ چنین وانمود کرد که خود شخصا تصمیم به اعلام فضای باز گرفته است.
محمدرضا شاه در اواخر سال 1355 به مناسبت پنجاهمین سال سلطنتش گروهی از زندانیان را مورد عفو ملوکانه قرار داد و در مصاحبه ای ساختگی زندانیان اعلام کردند که هرگز در زندان های ایران مورد شکنجه واقع نشدند. به دنبال این اقدامات جیمی کارتر در راه سفر به هندوستان مدتی در ایران اقامت کرد و با پذیرش مسافرت شاه به امریکا، رژیم را دوباره به حمایت امریکا دلگرم ساخت. کارتر ایران را "یک جزیره ثبات در گوشه آشفته و متلاطم جهان خواند".
شب اول ژانویه 1978م آخرین شام رسمی بود که شاه در کاخ نیاوران ترتیب داد. صبح روز بعد، محمدرضا شاه همراه کارتر به فرودگاه مهرآباد رفت تا رئیس جمهوری را که عازم هندوستان بود، بدرقه کند. یک هفته بعد انتشار مقاله ای در روزنامه اطلاعات علیه آیت الله خمینی مبارز نستوه، به عنوان اولین بحران کشور را به آشوب کشانید. طوفان نزدیک می شد. طوفانی که یک سال بعد در 26 دی 1357 (16 ژانویه 1979) اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر را به مردی شکست خورده، آواره، تنها و بیمار که بزرگترین آرزوی او یافتن پناهگاهی در یکی از کشورهای جهان بود تبدیل ساخت.
سخنان ستایش آمیز کارتر در شب اول ژانویه 1978 در کاخ نیاوران قوت قلب و اعتماد به نفس محمدرضا شاه را تقویت کرد. پشتیبانی بی قید و شرط آمریکا، او را بدین فکر انداخت که می تواند بار دیگر همان رویه مستبدانه را ادامه دهد. غافل از اینکه از بهار 1356 حرکتهایی اعتراض آمیز در برابر رژیم به صورت بطئی آغاز شده و جامعه به حالت انفجار رسیده است. به طوری که انتشار این مقاله آخرین قطره جام صبر مردم را لبریز نمود و پایه های رژیم را به سختی لرزاند.
عصر روز 17 دی ماه 1356 (7 ژانویه 1977) در روزنامه اطلاعات مقاله ای با عنوان "ایران و استعمار سرخ و سیاه" به قلم احمد رشیدی مطلق انتشار یافت که در آن به شدت آیت الله خمینی مورد حمله و اهانت قرار گرفته بود.
محافل سیاسی و مطبوعاتی ایران و خارج تهیه این مقاله را به داریوش همایون وزیر اطلاعات کابینه آموزگار نسبت می دهند. برخی فرهاد نیکخواه را نویسنده آن می دانند. داریوش همایون در یادداشتهایی که بعدها درخارج از ایران، درباره علل فروپاشی رژیم پهلوی منتشر کرد مدعی است که مقاله به دستور شاه در دفتر هویدا تهیه شده و او از محتوای مقاله اطلاعی نداشت.