دسته
...باهم باشیم
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 344975
تعداد نوشته ها : 278
تعداد نظرات : 77
PageRank
Rss
طراح قالب
محمدرضا عابدي

یک نفر عرب بیابانى داخل مدینه شد و گفت: بزرگوارترین کس در این شهر کیست؟ او را به امام حسین صلوات الله علیه دلالت کردند، عرب داخل مسجد شد، دید ابا عبدالله (ع) نماز مى‏خواند، او در مقابل حضرت ایستاد و چنین گفت:
لم یَخِب الان من رجاک و من
حرّک من دون بابک الحلقة
انت جواٌد و انت معتمدٌ
ابوک قد کان قاتل الفسقة
لو لاالذى کان من اوائلکم
کانت علینا الجحیم منطبقةً
هر که امروز تو را امید دارد و حلقه در تو را حرکت دهد، ناامید نمى‏شود، تو اهل بخشش و اهل اعتمادى، پدرت على (ع) قاتل فاسقان بود اگر دین اسلام توسط گذشتگان شما عرضه نمى‏شد، جهنم ما را احاطه مى‏کرد.
امام (ع) با شنیدن اشعار او دانست که انتظار کمک و مساعدت دارد، لذا به قنبر فرمودند: از مال حجاز چیزى مانده است؟ گفت: چهارهزار دینار مانده، فرمود: آنها را بیاور کسى که از ما سزاوارتر است آمده است آنگاه دو تا برد (لباس) خود را بیرون آورد، پولها را در آن پیچید و از لاى دو آنها را بیرون آورد و به اعرابى داد، زیرا که از او شرم مى‏کرد و چنین فرمود:
خذها فانى الیک معتذر
و اعلم بانى علیک ذو شفقة
لو کان فى سیرنا الغداة عصاً
امست سمانا علیک مندفقةً
لکن ربب الزمان ذو غِیَر
والکف منى قلیلة النفقة
بگیر این پولها را، من از تو اعتذار مى‏کنم، بدان که من به تو دلسوز و مهربانم، اگر در زندگى امروز، عصاى حکومت در دست ما بود، آسمان بخشش ما بر تو بسیار مى‏بارید، لیکن حوادث روزگار کارها را عوض مى‏کند، دست من از احسان کوتاه است .
اعرابى پولها را گرفت و گریست، امام فرمود: گویا عطاى ما را کم حساب کردى؟ گفت: نه، علت گریه‏ام آنست که چگونه مرگ این بخششگر را از بین خواهد برد.


دسته ها : محرم وصفر
چهارشنبه 18 10 1387
X